سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کاش که با هم باشیم
 

مسلم به راحتی تنها ماند . و آن ها  به راحتی نشستند و شهادتش را نظاره کردند .

مسلم به راحتی در کوچه پس کوچه های تردید کوفیان غریب شد.

غریب شد و تا آنجا که دیگر حتی یک کاسه آب هم از او دریغ کردند .

سر اماممان  را همین کوفیان همین انسان های سراپا تردید سنگ زدند .

و همین ها بانوی صبر را آزار دادند .

انسان هایی که تمام وجودشان پر بود از نادانی .

بی ایمانی از سر و رویشان پیدا بود .

حالا شما قضاوت کنید ؟

چطور می توان نترسید از ما انسان هایی که دست هایمان را مشت می کنیم و بلند فریاد می زنیم .  . . . .

ما اهل کوفه نیستیم .

روزی و روزگاری  بد تر و وحشت ناک تر از کوفیان امامان را تنها نگذاریم.

روزی و روزگاری جانمان را محکم نگیریم . و فرار نکنیم. ؟؟؟

چه کسی می تواند تضمین کند  که ما انسان های متعصب و با ایمان (؟) روزی سرمان را در برف نکنیم 

 و خودمان را به  کوچه ی علی چپ نزنیم تا مبادا صدای " هل من ناصر " امامان را بشنویم.

همین نشنیدن ها و نفهمیدن ها عاشورا را با تمام سوز ناکی اش به وجود  آ ورد.

همین ندانستن ها و نخواستن ها گوش های رقیه را پاره کرد و آتش به جان رود فرات زد.

حالا چه کسی ضمانت می کند که ما از تبار همان ها نباشیم .

آتش نزنیم به دل صاحبمان .

آخر چه کسی . . . .

 

 

 

 

یا صاحب الزمان

 


[ دوشنبه 89/9/15 ] [ 12:21 صبح ] [ فلفل ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 187
بازدید دیروز: 227
کل بازدیدها: 395561